♥ دنیای رمانتیک ♥ ـ تقدیم به کسی که دوسش دارم...

خورشيد

آن زمان که خورشيد قلب من برای هميشه غروب کرد

آن زمان که خونی که در رگهايم جاری بود برای هميشه خشکيد

آن زمان که لبهايم برای هميشه بسته شد

آن زمان که افکارم من را تنها در ميان آسمان رها کردند

آن زمان که تنها جسمم از ميان رفت روحم به پرواز در آمد

آن زمان من مرده ام

وشب هنگام برای يک بار و آخرين بار من را در خوابت ببين

ببين که چگونه تمام استخوانهايم و تمام افکارم در گمنامی وتنهايی پوسيدند

و من از ميان رفتند

و آن لحظه من تنها يک چيز دارم

و آن خداوند يکتاست که بيشتر از هميشه به او نزديک شده

اما آنگاه مطمين باش

که برای اولين بار از نبودن تو شادانم و افسوس گذشته را نخواهم خورد

زيرا در نبود تو خداوند را در کنار خود احساس می کنم

احساسی واقعی که از تمام وجودم سر چشمه ميگيرد

کوچهايی که ميان من و تو بود از فردا نگفت

از رويای زيبای دنيا نگفت

از سبزی دست های پر محبتت هيچ نگفت

کوچه ای ساکت بود بی خروش بی عشق بود

نميدانم چرا؟

کوچه ای که ميان من و تو بود زيبا نبود

[ یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:خورشيد,متن عاشقانه, ] [ 1 PM ] [ مسعود ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

Design

Design By : Lovelyrose